مقایسه سه متدولوژی چابک، شش سیگما و مسیر بحرانی با یکدیگر
همانطور که میدانید متدولوژی های متعددی برای مدیریت پروژه وجود دارد. آگاهی نسبت به اینکه هر یک از آنها چه قابلیتهایی دارند ما را در انتخاب مناسبترین متدولوژی یاری میکند. یکی از اصلیترین اهداف مدیریت پروژه، پاسخ سریع و کارآمد به تغییرات در زمان مناسب است. چنانچه افراد درک عمیق و درستی از اهداف سازمان و کاربرد و کارکرد هر یک از متدولوژی ها داشته باشند، در انتخاب نوع مناسب آن دچار مشکل نخواهند شد. در این بخش قصد داریم به مقایسه سه متدولوژی چابک، شش سیگما و مسیر بحرانی را براساس شاخصهای مختلف بپردازیم.
متدولوژی چابک
در متدولوژی چابک آنچه برای مدیریت پروژهها حائز اهمیت است، بهبود مداوم خروجیهای قابل تحویل در هر یک از بخشهای پروژه -اسپرینت- است. همانطور که در مقاله اسکرام (Scrum) چیست؟ گفته شد پروژه در اسکرام به عنوان یکی از رویکردهای چابک، دربرگیرنده مجموعه ای از اسپرینتها است. کانبان نیز از دیگر رویکردهای متدولوژیهای چابک است که در مقاله مقایسه متدولوژی اسکرام و کانبان به مقایسه این دو با یکدیگر پرداختیم. در هر دو رویکرد داشتن روحیهی کار تیمی و مشارکتی از اهمیت بالایی برخوردار است و شیوه مدیریت به صورت غیرمتمرکز است. در واقع میتوان گفت متدولوژی چابک مناسب صنایعی است که دارای پروژههای خلاقانه و نوآورانه هستند.
متدولوژی شش سیگما
شش سیگما رویکردی ثابت و ساختار یافته و مبتنی بر داده دارد. در این متدولوژی هفت نقش به صورت ثابت و براساس تجربه و تخصص به افراد تخصیص داده میشود. این نقشها عبارتند از:
- مدیریت ارشد (Leadership)
- حامی مالی (Sponsor)
- رهبر اجرایی (Implementation leader)
- مربی (Coach)
- رهبر تیم (Team leader)
- عضو تیم (Team Member)
- مالک محصول (Product Owner)
سه جز اصلی شش سیگما برای جمع آوری دادهها عبارتند از:
- فرایند DMAIC: تعیین، سنجش، تجزیه و تحلیل، بهبود، کنترل
- فرایند DMADV: تعیین، سنجش، تجزیه و تحلیل، طراحی، بازبینی
- فرایند DFSS: طراحی شش سیگما
شش سیگما بسیار وابسته به دادههای آماری است و همین وابستگی به داده و اطلاعات باعث شناسایی بسیاری از مشکلات و خطاهای کاری، قبل از رخداد میشود. این متدولوژی سعی در کنترل و کمینه کردن تغییرات دارد؛ و برای دستیابی به اهداف پروژه از فرایندهای کنترل شده استفاده میکند تا انحراف از برنامه پروژه را به حداقل برساند. این رویکرد مناسب صنایعی است که در حین اجرای پروژه انعطاف کمتری نسبت به پذیرش تغییرات دارند و معمولاً استراتژیهای رهبری هزینه و حجم تولید بالا را دنبال میکنند.
متدولوژی مسیر بحرانی
در مسیر بحرانی، فازهای مختلف پروژه به صورت گرافیکی نمایش داده میشوند. بنابراین پیچیدگی کمتری نسبت به چابک و شش سیگما جهت نمایش پیشرفت پروژه دارد. زمانی که متدولوژی مسیر بحرانی با چابک و شش سیگما مقایسه میشود در یک محدودهی خاکستری قرار می گیرد؛ زیرا این متدولوژی برای کارهایی که به یکدیگر وابستهاند، کاربرد دارد. تفاوتهای اساسی متدولوژی مسیر بحرانی عبارتند از: تاکید بر روی مدت زمان اجرای کارها (Tasks)، پیش بینی و مشارکت.
نمودار شبکهای، اولین فاکتوری است که منجر به انعطافپذیری مسیر بحرانی میشود. در نمودار شبکهای وابستگیها و ارتباطات بین کارها به روشنی مشهود است و به مدیران پروژه کمک میکند تا مدت زمان یک کار (Task) را در حالتهای مختلف اعم از زودترین زمان شروع ممکن، دیرترین زمان شروع ممکن، زودترین زمان پایان ممکن و دیرترین زمان پایان ممکن محاسبه نمایند. این تخمینهای زمانی به مدیران پروژه کمک میکند طولانیترین زمان پروژه یا مسیر بحرانی را شناسایی نمایند. شناسایی فعالیتها (Activities) با مدت زمان اجرای آنها، به مدیران پروژه در ذخیره زمان و منابع مالی و انسانی کمک میکند، که این موضوع یکی از مزیتهای متدولوژی مسیر بحرانی محسوب میگردد.
گاهی بر اساس محدودهی پروژه (Scope)، مسیر بحرانی به صورت شفاف قابل شناسایی نیست. بنابراین اگر برنامهریزی فعالیتها (Activities) یا محاسبات زمان کارها (Tasks) نیز به درستی صورت نپذیرد، مزایای انعطافپذیری متدولوژی مسیر بحرانی به شدت کاهش مییابد. درجات مختلف انعطافپذیری مزایای واضحی دارند اما در برخی مواقع میتوانند ریسکهایی را نیز برای پروژه ایجاد نمایند که مدیران پروژه باید به آن آگاه باشند؛ زیرا در صورت عدم شناسایی و مدیریت صحیح این ریسکها، میتواند یک پروژه ساده را به یک پروژه بسیار سخت و پیچیده تبدیل کند.
مقایسه سه متدولوژی چابک، شش سیگما و مسیر بحرانی با یکدیگر
بر اساس آنچه گفته شد، پیچیدگی یک پروژه وابسته به متغیرهایی همچون تعداد اعضای پروژه، توانایی مدیریت منابع و اهمیت و میزان ابعاد پروژه است و هریک از این سه متدولوژی در هریک از این متغیرها متفاوت میباشند.
تعداد اعضای پروژه
در رویکرد چابک و متدولوژی اسکرام پیشنهاد میگردد برای کارایی هرچه بیشتر و بهتر اجرای اسپرینتها (Sprint)، تعداد اعضای تیم پروژه حداکثر ۷ تا ۱۳ نفر باشد. زیرا اسکرام یک متدولوژی غیرمتمرکز با سطح بالایی از نوآوری و عدم قطعیت در اجرا است، بنابراین مدیریت سطح استرس اعضای تیم و سازگاریشان با یکدیگر یک موضوع بسیار حیاتی است.
اعضای تیم در شش سیگما معمولاً حدود ۶ نفر میباشند و در مقایسه با متدولوژی چابک در حوزهی کاری خویش بسیار آموزشدیده و خبره هستند. اجرای پروژه تحت این متدولوژی به سرعت اتفاق نمیافتد؛ زیرا به تلاش زیاد اعضای پروژه برای تجربه کردن و کسب دانش نیاز دارد.
تعداد اعضای تیم پروژه در متدولوژی مسیر بحرانی با تغییر تقاضای پروژه، تغییر میکند.
محدودهی زمانی پروژه
برای اینکه شش سیگما به درستی اجرا گردد، میبایست سطح بسیار بالایی از مدیریت و سازماندهی تخصص، وجود داشته باشد. این متدولوژی برای پروژههای طولانی با بازه زمانی حداقل ۲ تا ۶ ماه (بسیار طولانیتر از بازههای هر اسپرینت در اسکرام) و پروژههای با حجم تولید بالای محصول مناسب است. متدولوژی مسیر بحرانی برای پروژه های بزرگ و پیچیده نیز میتواند مورد استفاده قرار گیرد، اما به دلیل حجم بالای فعالیتهای (Activities) موجود، شناسایی مسیر بحرانی و مدیریت منابع میتواند منجر به بروز برخی مشکلات در این متدولوژی شود. همچنین برای پروژه هایی که تغییرات زیاد و فوری دارند، بازطراحی نمودار شبکهای و محاسبهی مجدد تمامی تخمینهای زمانی، برای مجریان پروژه بسیار طاقت فرسا است. از آنجایی که تاکید این متدولوژی بر برنامهریزی دقیق و پیشبینی ریسکهای پروژه قبل از شروع مسیر پروژه است، استفاده از این روش برای پروژه ها با حجم بالای تغییرات توصیه نمیشود.
نتیجه گیری
در پایان میتوان گفت با توجه به فراوانی متدولوژی ها و محیطهای کاری رقابتی که با سرعت زیاد در حال تغییر هستند، تصمیمگیری انتخاب متدولوژی مناسب برای مدیریت پروژه باید بسیار دقیق و محتاطانه انجام شود. بهطور خلاصه در این یادداشت، نیمنگاهی به رویکرد سه متدولوژی چابک، شش سیگما و مسیر بحرانی انداختیم. اکنون شما با جزئیات هریک از آنها آشنا هستید و بر اساس مؤلفههایی که ذکر شد میتوانید مناسبترین متدولوژی را برای کمک به تیم و سازمان خود انتخاب نمایید.
CPM | Six Sigma | Agile |
ترکیبی | جزئیات محور | منعطف |
سازگار | به شدت ساختارمند | دورهای (تکراری) |
شماتیک | کیفیت محور | بهبود مستمر |
کنترل و ارزیابی | داده محور | غیرمتمرکز |
مبتنی بر خط مبنا | فرایند محور | تیم محور |
این یادداشت، مبتنیبر یک برداشت و ترجمه آزاد از مقاله آقای میشل گری است. متن کامل آن را از اینجا میتوانید مطالعه کنید.